اکثر فیلم های داستانی ایرانی که در جشنواره ی فیلم کوتاه امسال دیده ام، نوعی رویکرد خام عرفان گرایانه نسبت به مسئله ی مرگ را دنبال میکند.
شخصیت های اصلی غالباً در غمِ از دست دادن فردی، زندگیشان تباه شده و در رویای اش به سر می برند و در او و مرگ اش حل شده اند. یکی در ناباوریِ جنین سقط شده اش*، یکی در سوگِ شوهر شهیدش** و دیگری در حسرتِ مرگ معشوقه ی سرخ پوشش***. داستان ها هم جز پرداختِ بی رمق و سخیف لحظات زندگی ذهنی این شخصیت ها حرف دیگری برای گفتن ندارد.
مستندها اما طبق معمول، بهتر و قابل تامل بودند، از سازندگان کُرد که در این چندسال آثاری به نسبت دغدغه مندتر دیده بودم، کمتر فیلمی(چه مستند و چه داستانی) به نمایش درآمده و جایش را آثار خنک و سانتی مانتال تهرانی و اصفهانی گرفته است.
امید دارم که بخت بَــدِ من، شانس تماشای فیلم های بهتر ایرانی را از من گرفته باشد. به هر حال هرچه که دیدم، فاجعه ای از داستان نویسی را با خود یدک می کشید. هرچند منصفانه این است که بخشی از این فاجعه را مربوط به تیغ سانسوری بدانیم که چندسالی ست تیزتر شده و به نظر می رسد تمایل به انتخاب فیلم هایی که از نگاه سانسورچی ها "معناگرا" است را پررنگ تر کرده باشد.
پ.ن: در این میان، فیلمی هم بود که یک سگ و یک انسان را در انتظار عبور از عرض خیابان نشان می داد و مردی که چراغ قرمز را رد می کند وآقای سگ متمدنی که می ایستد تا چراغ سبز شود. خلاصه سازنده ی محترم عبارت "این حیوون از تو بیشتر می فهمه" را در سه، چهار سکانس فیلم کرده بود و داوران محترم تر هم برای نمایش انتخابش کرده بودند!!
+ التعليقات + 1 التعليقات
اکثر فیلم های داستانی ایرانی که در جشنواره ی فیلم کوتاه امسال دیده ام، نوعی رویکرد خام عرفان گرایانه نسبت به مسئله ی مرگ را دنبال میکند.
شخصیت های اصلی غالباً در غمِ از دست دادن فردی، زندگیشان تباه شده و در رویای اش به سر می برند و در او و مرگ اش حل شده اند. یکی در ناباوریِ جنین سقط شده اش*، یکی در سوگِ شوهر شهیدش** و دیگری در حسرتِ مرگ معشوقه ی سرخ پوشش***. داستان ها هم جز پرداختِ بی رمق و سخیف لحظات زندگی ذهنی این شخصیت ها حرف دیگری برای گفتن ندارد.
مستندها اما طبق معمول، بهتر و قابل تامل بودند، از سازندگان کُرد که در این چندسال آثاری به نسبت دغدغه مندتر دیده بودم، کمتر فیلمی(چه مستند و چه داستانی) به نمایش درآمده و جایش را آثار خنک و سانتی مانتال تهرانی و اصفهانی گرفته است.
امید دارم که بخت بَــدِ من، شانس تماشای فیلم های بهتر ایرانی را از من گرفته باشد. به هر حال هرچه که دیدم، فاجعه ای از داستان نویسی را با خود یدک می کشید. هرچند منصفانه این است که بخشی از این فاجعه را مربوط به تیغ سانسوری بدانیم که چندسالی ست تیزتر شده و به نظر می رسد تمایل به انتخاب فیلم هایی که از نگاه سانسورچی ها "معناگرا" است را پررنگ تر کرده باشد.
پ.ن: در این میان، فیلمی هم بود که یک سگ و یک انسان را در انتظار عبور از عرض خیابان نشان می داد و مردی که چراغ قرمز را رد می کند وآقای سگ متمدنی که می ایستد تا چراغ سبز شود. خلاصه سازنده ی محترم عبارت "این حیوون از تو بیشتر می فهمه" را در سه، چهار سکانس فیلم کرده بود و داوران محترم تر هم برای نمایش انتخابش کرده بودند!!
* سقط جنین-فرشید اخلاقی پور
** یک فنجان قهوه داغ-افشین عامریان
إرسال تعليق